خیابان نهم

ساخت وبلاگ
 

 

یکی می بوسم یکی می پرسم: اگربزن بخور ِ این  "A" قد دراز  و این  "a" کوتوله بالا بگیرد ؛ کدامشان می برد!؟ یکی می بوسد یکی جواب می دهد:                       com .به جهنم .www

دیدی دلا؟ تانک ها چگونه مابین ویلچرها و روروکها گیر افتاده بودند؟
آسیه با ندیمه و حلیمه به عشق مردم زنیده بود بیرون؟
فقط آتن کم بود برود آن بالا دموکراسی پخش کند؟
دیدی دلا!میدان عینهو یک قالیچه زیر بدنها پهن شده بود؟
یک نیمه کیسه خوابها می خوابیدند یک نیمه چادرها ....؟

بهار ما خزان شد؛ قران ما هزار شد
نه موسایی آمد نه دوشنبه ای!

کیلویی چند بود ! چند شد!
این قصه دم دراز دارد واین کتاب صد ساله است !
سرت را بنداز لای این داد بزن التحریر؛ التحریر؛ اگر کلمه جم خورد!
بگو اما آزادی آزادی همه از خواب می پرند....

می گیرم با انگشتانم لای موهایش را می کاوم می پرسم
اگر "f5 “  با تمام  fها  در بیفتد کی می خورد؟ از این ساق به آن ساق جا به جا می شود می گوید: پا در میانی می کند چند خواهر نفتی  فی المثل wc یکی....! البته همه چیز روی کول این “n” انگلیسی ست!

مگر نه اینکه این ملکه نشین نبود بود توی باغ نبود
گاهی فقط به اندازه یک خلیج عدن بود
بود نبود بود مرد ِش ولی نبود کی می گوید اِند ِغیرت بود؟
اصلن کجا بود کجا بودیم همان جا که صبا بود!؟
آه سلیمان نبی !                       کجایی که دوس دخترهات ریختن تو خیابون ؛
برقع برقع عینک برقع ؛     برقع برقع عینک برقع ؛      برقع برقع عینک برقع؛
آه لوتی! این طبل را همینجور اگر بکوبم می رسم به کاخ  ریاست جمهوری تو!

هی دهان به دهان  خونخاورمیانه ؛ هی دهان به دهان خونخاورمیانه
مگر نه اینکه آن قدیم مدیم پیامبران و این جدید مدید نفتان اینجا را کشفریدند! ما چرا این وسط  مسط وسطی می زنیم !

همچنان که دستم دارد رانهایش را ورق می زند می پرسم
راستی ! نظرت درباره این  "p"کله پوک" واین "O" تو خالی  چیست؛ دیدی چگونه خواستندOPEC شوند یک دفعه  ofخوردند!
از این کفل به آن کفل می شود می گوید:خیا لت برداشته؟!
این دو قلوهای افسانه ای عین x  و y با هیچ  خط و نشانی:  چیییی ؟؟   جدااااا       نمی شوند!

 چیست؟ کجاست؟ این لیبی آب است یا لیمو!؟     
آنچنان است که چون و چند و چنان هم به آن نمی آید!
مصراته اصلن چیست؟           ماست موسیر است یا حلوا ارده ؟
اینکه مخالفان چند قدم پیشروی کردند یعنی چه ؟
یعنی نشستند قورمه سبزی سرو کردند؟
تا زه این سرهنگ اگر ساخت و پاختی نباشد زیر کون آفتابه اش نوشته :
Made in!                           made  in!                       made in russian                      
                                                
این آدم با این جنم و جربزه : بنغازی دارد؛ نفت دارد؛ دوس دختر دارد؛        چرا ریش ندارد؟!
فکرمی کنم منوچهری چند صباحی آنجا آنجاها رفته بود کُ+س کُنی که اینقدرمار و مور و ملخ تشبیه می زد

مثل یک گنجشک لای پستانهایش آرام  گرفته ام !
دارم  تصویرهایی که توی ذهنم قیقاج می روند را روی صفحه  اندامش تماشا می کنم ...
خطوط را بهم گره می زنم تا ببینم به هندسه ای می رسم
قلبم مثل ساعت دیواری ِ بعد از نیمه شب می تپد
یک آن از جا بلند می خیزم می پرسم: چرا دیگر این "پ" پارسی؛  قند و عسل به بنگاله نمی برد جانا....

مثل فرهنگ اوپنی لای بازوهایم  وا می شود می گوید:       داری می زنی!؟؟      آااااخ!!      لطفن  shift  را اول بگیر!

 

 
 
                                                                      مهدی حسین زاده
 
این کار از متن های قبلی بهتر درآمده . اول اینکه کنترل شاعر روی متن پیداست و دیگر اینکه تمهیدات برای اجرا و بهرگیری از حروف و کنشمند کردن آنها در متن از این شعر شعری شمولمند ساخته که در لایه های آن طنز و نیشخند شاعر به مسایل گوناگون فرامتنی هویداست و تلاش شده متنی ارایه شود که در عین کنایه آمیز بودن حوزه های فردی شاعر را در خود لحاظ کند . گرچه خط باریکی از شیطنت های اروتیکی در آن به چشم می خورد اما عمده کنش متن در تمرکز بر سوژه های مبتلا به پیرا مونی تمرکز یافته که با زبانی متناسب و طنز خاص شاعر به منحصه ی ظهور رسیده است . از دیگر خصوصیات خوب این متن عدم حدس زدن خواننده از سیر روایت متن و تیزبینی شاعر در سرک کشیدن در حوزه های مختلف است .
نوع اجرای گزاره ها و بهرگیری از عناصر زبانی هم سو با ذهنیت زبانی متن از دیگر مواردی است که حسنی باید در شعر های دیگر خود نیز به آنها توجه لازم را داشته باشد و نگذارد متن از سیطره ی او فرار کند .
 
 
                                                                                شیخ


وجود "طنز" و رگه های اعتراضی اجتماعی یکی از بایسته های شعر مدرن است که من همیشه در کارهای تو دیده ام ، اگر کمی از اطناب دست بکشی و بعضی از سطور را بی جهت ادامه ندهی کارهای ارزشمندی خواهند شد ضمن اینکه همیشه از ساختارشکنی لذت برده ام و تو هم در پی همین امر هستی ، امیدوارم که در این راه موفق شوی .
 
راستی آقا از این دو سطر هم لذت وافر بردم:
 
دیدی دلا؟ تانک ها چگونه مابین ویلچرها و روروکها گیر افتاده بودند؟
آه سلیمان نبی ! کجایی که دوس دخترهات ریختن تو خیابون
منتظر بزرگراه هستیم حسنی جان !
 
 
                                                                        داريوش معمار

در خصوص شعر شما باید به چند نکته اشاره کنم که می تواند به منزله نگاهی نقادانه در قبال آن نیز در نظر گرفته شود. اما پیش از هر اشاره ای در جهت تعریف از شعرتان باید بگویم خیالی طناز دارید که بخصوص وقتی جنبه های فانتزی آن کم می شود بسیار مخاطب را تحت تاثیر صراحت بیان خود قرار می دهد.
اما در خصوص این گونه از شعر ها به نظرم شاعر بر لبه تیز تیغ اطناب قدم بر می دارد اگر اختیار از کف شاعر در نوشتن برود و تحت تاثیر شور آنی خود قرار بگیرد آن وقت شعر هرچه به پیش می رود حرارت خود را از دست داده و مرتب مجبور به تقسیم امتیازش با بخش های ناکارآمد می شود .
در شعر شما نیز راه رفتن بر لبه تیغ اطناب یک مشخصه است و جسارتاَ باید بگویم گاهی می لغزید.
نکته دیگر نحوه تقطیع و علامت گذاری (علائم ویرایشی) در شعر شما ست همانطور که خودتان هم قطعاَ مطلع هستید استفاده از علائم ویرایشی و توجه به رسم نگارش و استفاده از امکانات فرعی زبان و دقت در فاصله گذاری ها و تقطیع در شعر مدرن یکی از لوازم اصلی شاعر برای بدعت گذاری و خارج شدن از نرم های معمول لحنی و بیانی است. در شعر شما در همین راستا تقطع ها و فاصله گذاری ها با مکث ها و فاصله های درون شعر گاهاَ همخوانی ندارد و علائم ویرایشی به صرف پایان یافتن ستر ها در حد علائم عاطفی مربوط به طرح لحن محدود شده که این موضوع از نظر نگارنده ساختار شعرتان را آسیب پذیر می کنم.
دو نکته ای که اشاره کردم اولی بیشتر کوششی در نقادی محتوای بیان شعرتان و دومی در ساختار بیان و لحن شعرتان بود اما نکته آخر را می خواهم به صورت خواص از منظری اخلاق گرایانه به نقد ماهیت محتوایی شعرتان اختصاص دهد.
بدون رودرباسی بگویم ماهیت محتوایی شعر شما جنسی اروتیک ندارد. ممکن است شما بپرسید چطور این موضوع مشخص می شود؟ سابقه شعر اروتیک در شعر نو فارسی بر می گردد به شاعران تغزلی و رمانتیک دهه بیست و سی شمسی که سر درمدار ایشان نخستین شاگرد نیما رمانتیک فریدون توللی است. مشخصه بارز شعر اروتیک -رمانتیک توللی پرداختن به تن زنانه و جزئیات آن بود که در ادبیات کلاسیک فارسی به سبب خاصیت پلیدی که برای تن زن معمول شده بود (و شرح کامل آن در این مختصر نمی گنجد ) پرداختن به تن بیشتر معمول در جنس مذکر بود اما توللی با توصیف زیبائی های تن زنانه مهمترین بانی شعر اروتیک فارسی است. مهمترین وجه برتری شعر توللی در این خصوص همخوانی ماهیت رفتار و دریافت شاعر از تن زن با محتوای رمانتیک شعرش بود. پس از توللی به سبب شرایط سیاسی این موضوع در شعر نو فارسی تا اواسط دهه هفتاد معمول نبوده اما دراین زمان نوع کارکرد اروتیزم در شعر نو مجدداَ به تصورات کهن خود نزدیک شده است یعنی تشریح همان تن منحوس در مقام ناسزا که در ادبیات کهن بیان نمی شد اما الان می شود و در این بیان یا زن برده جنسی است یا ناسزاست یا مرد برده جنسی بوده که خود را آشکار کرده و به خود مضحکه و ناسزا بسته این موضوع با توجه با آشنائی که من با این سبک از ادبیات مدرن جهان دارم چندان منطبق با روحیه ادبیات مدرن نیست . حداقل تصور من این است و در شعر شما هم من همخوانی روان شعرتان را با نوع اروتیسمی که سعی در بیانش به عنوان بخشی از دستمایه جسارت آمیز شعر دارید درک نمی کنم.در هر صورت امیدوارم بعد از این هم شعر های خوب شما را بخوانم.
 
 
                                                                  عبدالحسین فخرائی

بیرون زدن ِ سرخوشانه از متن های روزمره ی شعر امروز و ساختارشکنی به سبک ابوالفضل حسنی وجه بارز این سطرهای طنزآکند است .زبان روائی شعر کار را به دلخواه شاعر پیش می برد و ایستائی ندارد.دلمشغولی های اجتماعی و امروزی و برون گرائی ها در کارکترهای این سطرها تابناک متبلوراست با امثال این فرازها :دیدی دلا؟ تانک ها چگونه مابین ویلچرها و روروکها گیر افتاده بودند؟
 
                                                                             حاشیه
 
شاخصه مهم چند کاری که اخیرا از شما خواندم را طنز مینامم.طنز با هر تعریفی که برای این واژه قائل هستید.ساختار شکنی ها و اسطوره زدائی ها از متون نیز شاخصه دوم کار شماست.در مقایسه با کارهایی که از شما خوانده بودم با این کارتان ارتباط همه جانبه بر قرار کردم. ارتباط همه جانبه منظور هر نوع ارتباطی است که مخاطب می تواند با یک اثر داشته باشد.
سطرهایی هستند که باعث اذیتم می شوند.جاهایی که شعر می کوشد توجه کنید که عرض کردم می کوشد تصویرهایی اروتیک به ذهن مخاطب متبادر کنند، به نظر من مكانيكي مي آيند.
 
 
                                                                         رضا قنواتی
 
کارشما را باعلاقه خواندم...دستی برآتش نقد ونقادی ندارم...
اما،در راهی که گام نهاده ای حرفها خواهی شنید ،نکاتی که گاهی دل آزده ات می کند ،اما دوستانی هم هستند که حرفشان چراغ راه است...تصور می کنم "شعر مدرن" فقط شاکله و شکل عبارات و تعابیر امروزی تشکیل اش نمی دهد در خلق فضا و محیطی که ذهن شاعر را به خود معطوف کرده است ظرائفی وجود دارد که در مسیر معنایابی فرم اش را به مخاطب تحمیل می کند،به قول دوستی مهم ،ورز دادن معناست آنچنانکه خوب جا بیوفتد شکل بگیرد جوری که مخاطب یهو بی آنکه تصورش را داشته ، خوب را درآن رها ببیند...به نظرم انگاست که اتفاقی افتاده است...حال آن اتفاق ممکن است در کار دیگری و از زبان شاعر دیگری گفته شده باشد...مهم نیست،مهم کشفی ست که در کارهای بعدی اتفاق خواهد افتاد...کارت به نظرم بارقه های خاص و جسورانه ای دارد ولی گاهی به ورطه ای می رود که مختص جغرافیای خاصی ست،مهم نیست خوب هم هست،اما آن جغرافیا می بایستی بسامد و نتیجه ای جهانی و فراگیر در نهادش نهفته باشد،این "فراگیری" در نتیجه کنکاش و کشیدن لایه های زیرینی ست که در عرق ریزی معنایابی ریشه دارد...در هر صورت تلاش ات را ارج می نهم و می آموزم.
 
 
                                                                              م.آرمان

بدون محافظه كاري غلط انداز كه عده اي براي تميزكردن ظواهر خود به آن مقيداند من ميخواهم آن پرده ي مرسوم را در نقد اين كار بدرم نه در تنقيد و داوري شخص مولف ! بلكه در تحليل ارزش معاني دربيان اين نوع زبان و انعكاس آن در ميان توده هاي اجتماعي است كه با آن رو به رو خواهيم بود خواه اين سنجش يك جمعيت هنجارگريز خاص و ( تجددخواه ) محدودباشد و ده نفري مخاطب اين قطعه باشند خواه هزاران نفر به اين كلمات چشم دوخته باشند. من در روان ناخودآگاه جمعي اين نوشته نفوذ ميكنم پهناي دغدغه را وارسي ميكنم . ميروم در درونش مينشينم براي مدتي كه خودش با من حرف بزند. در مصرع اول كه از جهت فرمي تبديل به طبيعت سطر ( نثر ) شده است غوغايي در آن نيست نجوايي آرام وار كه سويه اي از اروتيكي نرم است در حال زمزمه است و جز بوسيدن يك زن و يك مرد و رفتن به جهنمي كه گناه را در مجاز عرفي متعين ميكند مطلبي در آن رخ نميدهد . سوال پيش مي آيد در از ديدي دلا؟ تا افتاده بودند با يك نگاه سخره آميز معنا به جنگ و كشتن مفلوج ها و كودكان بي يار اشاره ميكند؟ يا نه به سوي يك فانتزي شخصي كه ميان شما و خاطراتتان و تصورتان بوده پيش ميرود ؟ ( اين مصرع : جهان بيشرفي را زير ذره بين ميگيرد آيا ميتوان اين مصرع از اين قطعه را مواخذه كرد ؟ نه ... در اگر اف پنج - تا انگليسيست سمبل هاي قراردادي و آفريده شده خود مولف است تعقيد معنوي در ان به چشم ميخورد؟ چرا شعر بايد به چنين حالتي تن درهد لغات لاتين چرا در ان نفود كرده ؟ مثلن نمي شد گفت خواهرخواهرها... با تمام خواهرانش در بيفتد كي ميخورد؟ و البته در همه چيز روي كول ان گليسي ست آن توطئه خيانت به آب و خاك كه تصور قديمي ايراني ست به چشم ميخورد تلميح به ان مفهوم است. در اين كار كنايه هاي توام با نيم خند ! به شيوه حسني بسيار زياد است آه سليمان نبي كجايي كه دوست .....
اما اين سوالات به نوعي انتقاد است به اين شيوه اداي بيان كه در جريان است! تا چه ميزان قوت صور خيال توانسته در نظر خواص و عوام همه گاني شود مخصوصن بعد از شعر عاشقانه دگرانديشانه ي دهه 30 و 40 كه زمان پر رنگي ِ اين صنف از كارها بود؟ هرچند اين كار فقط داراي يك زوايه ي عاشقانه نيست آفات اجتماع و جهان به طرزبيان حسني در آن هست و ممكن است مخاطباني محدودي داشته باشددراين باره نميتوان شك كرد كه بر فرض مردم شعرخوان كار فريدون مشيري ( كوچه ) را بيشتر از شعر حسني بپسندند كار خيابان نهم شايد 50 سال ديگر هم شناخته نشود انتظار ابلهانه اي است كه روز بعد از تولدش بخواهيم نشان تكامل را از ان بپرسيم به باور من يك شاعر مدرن - هميشه در حال آزمايش تداعي هاي خيال انگيز و تصوير ساز گونه گون است اين كارها هم همه شان تمريني است تا صورت خود را در چشم مردم نشان دهد.
ديگر اين كه راه تجانس با مخاطب خاص وعام كجاست؟ آيا فرم ساختاري اين كار در مصاريع؟ آهنگ دروني؟ يا ترجيع بندي براي نشستن در حافظه بلند مدت انساني؟ اين روانشناختي كلماتي است كه افسرده اند و تعريض ميكنند. اما چرا اين كار فرم مشخصي براي رسيدن به اين مدينه فاضله اش ندارد؟ شعرسياه اما آرماني است اما فرمي كه بتواند تسخيركند نياز به تكنيك هاي بالاهم دارد .
بر فرض ميتوانست (بهار ما خزان شد قران ما هزار شد )هر چند مصرع يك بار روايت گونه تكرار شود...ما امروز به فقدان بي بخشش فرمي نامتناسب در اشعار متجددين خود رو به رو هستيم وقتي تولد فرم از ايتدا درست و گرم و پويا باشد به نقل از نيمايوشيج ميتوان سطحي ترين مطالب را نفوذ داد فرم كار را حتي از صحنه هاي يك پارك جنگلي هم ميتوان الهام گرفت مثلن هزار درخت در كنار هم و بعد يك باغ بزرگ و بعد يك تفريح گاه و... همه شان داراي نظمي هستند و ميتوان از آنها الهام گرفت...
باز اگر بحثي بود خواهم آمد...
 
 
                                                                          رضا کاظمی
 
 خواندم و لذتی که می بایست می بُردم بُردم... نقد و نقادی هم بماند برای دوستانِ اهلِ فنِّ نقد ادبی، که من از آن بی بهره ام و در آن بی سواد... تنها اشاره ای که می توانم داشته باشم اشاره به طنز آشکار و گاهن - به قول تئاتری ها: طنز زیر پوستی این شعر بود، که می پسندم. طنز را در شعر دوست دارم، و بودنش را به نبودش ترجیح می دهم... طنز در شعر، گاهی اصل و متن می شود و گاهی فرع و حاشیه، و گاهن مابین این دو در رفت و برگشت است. به زعم من، در این شعر؛ طنزی میانه جریان دارد... به هر حال، همان که در ابندا نوشتم: خواندم و لذتی که می بایست می بُردم بُردم... درود و بدرود...
 
                                                                    عباس عادل زاده
 
کار جالبی بود از طنز اجتماعی سیاسی من با نظر "شیخ" موافقم اگر ایجاز رعایت شود جهت جلوگیری از اطناب و نکته سنجی ها به مخاطب واگذار شود تا در گیرایی متن و طنزی که اتفاقا بیان تازه و زیبایی هم دارد به تاویل و کشف برسد کار بسیار خوبی خواهد بود چرا که اگر همه حرفها زده شود جذابیت تفسیر وتفکر از مخاطب گرفته می شود ... ممنون کار خوب و زیبایی بود ... مجددا خبر کنید
 
 
 
                                                                     پرستو فریدونی

در نوشته های شما همیشه آن سرکشی و شکستگی کلمات به چشم می آید .جملات دست به ویرانی و بازسازی خود می زنند و گاهی جملات و معانی که حاصل این زایش اند فرزندان ناتنی به نطر می آیند .بار محتوا را انگار با نوعی سختی و تضاد به دوش می کشند .و این مسیر زبان خود را نوعی سپر برای بروز خود به کار می برد .در این کار اما با نشانه ها ارتباط خوبی برقرار نکردم ...شاید قصد و هجوم متن هم همین بوده ..شاید ....
 
 
                                                                               الهام

نخستین باری ست که نوشته های شما را می خوانم اگرچه همین نخستین اثری هم که خواندم به یقین آگاهی ای ذاتی دارم که با علم به ایهام هایش و اشاره هایش نوشته شده.
تنها بخاطر کلماتی که بعضن انگلیسین یا اصلاحات متداولی که در دست و پای همه هستند.
آنچه مبرهن است این است که نویسنده ذهنش در گیرو دار اتفاقات و رویداداها و روزمرگی های اجتماعی ست که تند و تیز نگاشته نشده .زبان ، ساختار هر کدام چارچوب خودشان را دارند.درست شبیه زندگی عشق دارد،روابط اجتماعی دارد مسائل سیاسی ،اقتصادی داردو ...خواننده را از همان سطر اول تا به آخرین واژه می کشاند...
 
 
                                                                         شهرام معقول

شعرتان را چند بار اومدم خواندم، در بین این چند شعری که از شما خوانده ام بهترین بوده است، سیالیت ذهن شما قابل تحسین است، خوب شروع کردید، ادامه دادید و تمام کردید، اما من هنوز آن انتقاد همیشگی را دارم
 
 
                                                                         شهاب کریمی
 
احساس خطر کردن و دل به دریا زدن و چیدن واژه ها تا وام گرفتن از گزینه هایی که اسم بردن آنها در جامعه به ممنوعیت بسته شده؛ اما در این سیر ادبی همچنان به برجستگی شعر کمک شایانی دارد که زبان ابوالفضل را نه عربی و نه انگلیسی بلکه بصورت مستقیم از دیگر زبان شعر امروز منفک میکند , پرده های کنار رفته دراین شعر از نابهنجارها مسدود در آنچه که میدانیم اما نمیتوانیم بگوییم ابوالفضل این جسارت را دارد که به اعلام جایگاهشان با طنزی ساده از پیچیدگیشان بازگشاید.
 
 
                                                                    حبیب شوکتی نیا
 
یکی از بهترین شعرهای شما درین صفحه زندگی می کند .
با این همه سرخوشی و کیف ازین خیابانگردی اما در عجبم از برخی که با دیدن تکواژه یی معمولی و ساده مثل ... و .... بلافاصله سراغ از توهمات اروتیسمی می گیرند ... انگار با بکار گیری یک واژه اروتیک به منصه ی ظهور می رسد . و غافل که اروتیزم یک مبنای فکری ست که در ذهنیت یک شاعر شکل می گیرد . چنانکه کسی مثل حمیدی شیرازی بدون اینکه حتا یک کلمه ازین گونه بکار نگرفته خیلی شعرش اروتیک تر از این حرفهاست .
سخن به درازا نکشانم . بگذرم تا لذت این خیابانگردی در من رسوبانه ته نشین شود .
.
                                                                      مریم تنگستانی
 
تا به حال مطلبی از شما نخوانده ام طنز در کارتان را دوست داشتم . اما هنوز تو این مساله به نتیجه مشخصی نرسیدم که بقول دوستمان شیطنتهای اروتیکی یا نیش های اروتیکی در راستای کار بود یا نه؟ پیش زمینه ای از کارهای شما ندارم ولی در کل متفاوت بود و از خواندنش لذت بردم
                                                                         بامداداميد
 
آقا نمي دانم كي شما را راهنمايي كرد به وبلاگ حقير اما دست اش درد نكند خاص خاص نوشته ايد با كلي آشنا زدايي و ...من كه خودم را بكشم هم نمي توانم يك خط اش رابيايم
فقط در مورد گرفتن shift با اجازه اتان این کار را نمی کنم چون می ترسم دیگر بازیافت اتان غیر ممکن شود لذت بردم با تمام بی حوصلگی و کمبود وقت و ...اما بازهم لذت بردم ..البته چند بار آمدم تا خواندنش کامل شد
 
 
                                                                        احسان مهدیان

آنچه نیما کرد ویران کردن شعر بود و جوهره ضد شعر را در پی داشت تا شاخه های تازه شعری جدید شکل بگیسرد باید آنقدر به این شعر فسیل بد قواره تاخت تا سرو شکل و ریخت تازه ای بگیرد می دانی که اگر اولین نباشم بهترین مشتری پرو پا قرص این گونه متن ها هستم نگذار پیوند طولی عصاره زیبایی شناختی اعتراض را از تو بگیرداین کار شاید بلند باشد اما طبع بلندی هم دارد باشد تا بعدها ی نزدیک در باره ات بنویسم
                                                                          مسافر مشرق

اول اينكه من با نظربرخي دوستان در مورد اينكه شعر شما يك شعر اروتيك است موافقم اما اگر شعر اروتيك در ادبيات ما كم است بيشتر به دليل محدوديتي ست كه اين شعر براي خودش به وجود مي آورد و با فرهنگ جامعه همخواني ندارد و اينكه من بگويم اين اتومبيل فرمان دارد و اين شعر اروتيك يا سورئال است ربطي به نقد ندارد دومن من هميشه گفتم اينجا هم ميگم : شاعري كه به بلوغ شعري رسيده ديگه اون منتقد نبايد در مورد مباني اوليه چگونه شعر گفتن حرف بزنه فقط بايد شعر رو از لحاظ كيفييت ، زيباشناسي كنه سومن اين حرفهايي رو كه زدم به خاطر طرفداري از شعر شما نيست اين صرفن نظرم بود آقاي شاعر! بعضي از كارهاي قديمت رو خوندم شعر واقعي بودن همطراز با اصول شعر روز و اينكه هم خودت رو قبول دارم هم كارهات رو چون اين حرف بهمني رو قبول ندارم كه ميگه صورتم به صورت شعرم شبيه نيست بر اين گمان مباش كه زيبا ببيني ام . اين شعرت خيلي چارچوب شكسته از پست مدرنم پست مدرن تره البته فقط در بعد شكستن زبان شعر ، كه اين خود به خود فضاي شعر رو تحت تاثير قرار ميده وهم از نظر ساخت وا‍ژه هاي تازه و اينكه نمي دونم اين نوع زبان رو كجا ديدي ؟ گرچه من تاحدودي هم شعر خارجي خوندم ولي تو شعراي خوب داخلي هم من اينجور زباني رو زياد نديدم ويا خيلي كمرنگ ديدم تا حالا هر چيزي كه گفتم فقط در مورد زبان شعرت بود چون به نظر من زبانه كه اساس شعر رو تشكيل ميده والا ميشه گفت شعرت غير از زبان همه ي فاكتور هاي شعرخوب رو داشت با وجود خشكي اما روايت قشنگي داشت سوژه جديدي نبود اما قديمي هم نبود وديگر اينكه وقتي بهم سر ميزني نيومده نرو يه چيزي بگو بعد برو !!!!!!!
يه چيز ديگه ،اين حالت زبان اين حركت و ترمزها آني با خلق و خوي من سازگار نيست شايد يه نفر ديگه باهاش ارتباط برقرار كنه نمي خوام طبق نظر شخصي من زبانت رو عوض كني اما خيلي داري به اين بدبخت فشار مياري ! و اگه اين حرفم رو قبول نداري اين شعرت رو ببر پيش يه نمايشنامه نويس خوب اگه با يه كم پس و پيش كردن كلمات ، شعرت رو نكرد يك نمايشنامه اونقت هر چي خواستي به من بگو ! و اينكه خيلي ناراحتم كه مجبور شدم در اولين نقد درباره ي شعرت اين چيزها رو بگم ولي مجبورم چون دوستت دارم و ميدونم اين نقد هاست كه تو رو ميسازه
 
 
 
                                                                            ونوس ترابی

من کم سوادم دوست من و اینجور شعرها که درک معنایش به غایت برایم دشوار و ثقیل است آنچنان به مذاقم نمی نشیند! راستش نه از سنت شکنی دل خوشی دارم و نه از به کار بردم کلمات رکیک در شعر و نوشته!! شاید بعضی ها به زعم خود بخواهند کلاه تجدد در ادبیات بر سر بگذارند اما آنچه مرا به سمت شهد شیرین ادبیات می کشاند، جذابیت و شیوایی و بلاغت کلام ادبی است نه به کار بردن خیلی از کلمات شلخته و بعضاً کتک خورده. می دانم که نوشته تان معنا و مفهومی مستتر درون خود دارد حتا لحظه ای احساس کردم که راوی دارد با کامپیوتر خود عشق بازی می کند و وقتی آنرا "دلا" می خواند، این دلا می تواند همان مارک تجاری معروف برای رایانه "دل" باشد که مورد ندا قرار گرفته شده اما با این حال وقتی می بینم که مخاطبانتان می آیند و می گویند "لذت بردم" از خودم بدم می آید و می گویم: یعنی اینقدر نفهم و کم سوادم که حتی ذره ای از این نوشته لذتی به من نرسید؟؟؟ حسنی عزیز
سلیقه ماموتی من نوشته های تو را نمی فهمد و لذتی هم نصیبم نمی شود.اصلن نمی دانم چه می خوانم و از کجا شروع می شود و به چه ختم می شود؟ صراحتم را به حساب کم تجربه بودنم بگذارید اما حتی از رکیک بودن کلامتان هم بدم آمد!! این تجدد نیست...حتا شکسپیر نیز که امروزه مورد سانسور محافل ادبی!! قرار می گیرد به این جسارت از کلمات رکیک و کوچه بازاری گنده لاتها استفاده نکرده است پس چگونه به خودتان این اجازه را می دهید که هرچه به ذهن دارید در کاغذ بریزید؟ یعنی این ساختارشکنی محسوب می شود؟؟درست است شاید 50 سال دیگر این نوع نوشته جز ادبیات ایران شود که خدا را شکر آن روز را نخواهم دید و عمرم تا آن روز نمی پاید! اینکه گوشه ای بنشینم و خوشحال باشم که فرزندم دارد کتاب می خواند و غافل از این باشم که روزی اجداد ما سعدی و گلستانش را می خواندند و فرزند من دارد فحشهای کوچه بازاری را در ذهن مرور می کند!
                                                                       پروين پور جوادي
 
كم كم آمدن به اينجا وخواندن شعرهايت به هراسم مي اندازد . اما خوشحالم به جهت برخي از مخاطبيني كه آن ها تو را وتو آن ها را به چالش مي كشي عميق ودقيق !
شعر را دوبار وسه بار خواندم وبازهم، به گمانم در موردسياق ت فراوان گفته شده يا طنزي كه در آميخته با كلمات وهمينطور اروتيزمي كه اگر نباشد حيرت مي كنم ودنبالش مي گردم لابه لاي سطرها !!
آنچه كه به آن مي پردازم فرم شعر توست به لحاظ تباين وتنشي كه محور پرداخت آن ست . پرسش ها هر كدام گوياي تناقضي ست كه در ذهن راوي (شاعر) مطرح مي شود .اين پرسش ها آيا پاسخ داده مي شوند ،آيا اصلا براي گرفتن جواب ست كه پرسيده شدند . آيا راوي در پي گشودن گرهي ست كه مبناي تنش يا به عبارت بهتر كنشمندي ماجرا ست. تصور مي كنم كه شاعر يا رواي ( كه در هم ادغام شدند به جهت ضرورت پيكر بندي شعر ) هيچ در بند يافتن پاسخ نيست .حتي اين فرض هم وجود ندارد كه خواندن اين متن دغدغه اي به جان مخاطب بياندازد. صرف روايت يك گفتگو نخستين چيزي ست كه به چشم مي آيد. ودوم، نوع يا شكل گفتگو ست ، كمي محاوره كمي استعاره برخي جاها اشاره .
تو بهتر از من مي داني كه حروف وكلمات انگليسي به شمشير دو دمي مي ماند كه اگر نداني كجا بزني وكي خودت را مضروب مي كند . به نظرم نيامد كه اين عبارات را براي تكميل ژست روشنفكري نوشته باشي بلكه فضايي كه اغلب موارد تو را احاطه مي كند در خود، ايجاب مي كند كه هرچه بدايع داري به كاربزني ، اگر اين نو آوري منجر به ساخت فضاي پاردوكسيكالي بشود كه خالي از ابهام وهر گونه گنگي در واگويي (روايت) ست كارستاني ست در مجموعه اشعار ابوالفضل حسني .
شاعر شعر را نوشته مخاطب مي تواند بخواند از برخي تركيب ها يا اصلا موضوع شعر لذت ببرد و بگذرد. بي آنكه در هنگام عبور از اين خيابان نگاهي به پسكوچه ها ( روايت در روايت، لحن، تم، فضا ) بيندازد .
قطعا تخيل تو گستره ي وسيعي دارد اما به نظر مي رسد اينجا همه چيز تسليم رئاليسم بسيار قوي مي شود كه در خيابان خود خيابان با تمام مشخصه هايش خانه دارد .
 
                                                                         حسن سهولی
 
این شعرمانند شعرهای دیگربیشتر فرا کلامی وبه نوعی فرا زبانی با صورت های ویژه خود است صورتی که شاید تلاش زیادی برای رهیافت متنش نیست ولی در زبانش کوشش دیگری می خواهد تا کجا ختم شود . برای ثبیتش حسنی کوشش های زیادی دارد که من آن را به فال نیک می گیرم
 
                                                                         پرستو ارستو
 
تجربه ی زبان اروتیک در فضای شعری حسنی تازگی ندارد شعر به مکالمه ای هذیان گونه شباهت دارد با نمادها و نشانه های متفاوت وبا جاذبه های مفهومی که زبان اروتیسم را با زیبا شناسی مدرن به ساختار میرساند
یکی از ویژگی های افق شعری حسنی همگنی با روح بازار روز شعر است تا هویت هنری اش را با زبانی غریب (برای من) تثبیت کند، متنی استتیک ،با زیبایی و لذت بی آنکه به زبان اروتیکی تقلیل بیابد به لایه هایی نقب می زند که در جامعه به عنوان تابو ،نه تابوی جنسی بلکه تابوهای عقیدتی مطرح هستند . خلاقیتی که هستی هنر شعر را در اینگونه ساختار وفرم تکثیر میکند ودر کنار تثبیت فضایی هنری، هربار دگرگون تر می گردد زبان او بر پلک زمان نشسته وهر  آنچه که از منظر یک ابژه در خارج از زبان بی پرده وجنسی بنظر می رسد با بازی های زبانی او زیبا ، درخشان واستتیک می شود.
ذوق ، تخیل، واحساس صادقانه ی شاعر در گزینش سبکی خود انگیخته به فرایندی چنین غول آسا به لحاظ دیگربودگی انجامیده .او  در دایره ی هنرشعر با چنین تلفیقی و با جرات ساخت شکنی بویژه متفاوت ساختن کاربرد زیباشناسیک، درک لذت را از ژرفا ی سطحی به ژرفایی عمیقی می برد
 
                                                                          خیام ظهیری
 
سلام دوست گرامی شعر زیبایتان دارای موسیقی خاصی ست که البته نتوانسته اید پیوسته ان را در طول شعر حفظ کنید. همچنین شعر نتوانسته بطور کامل از ساختار ذهنی شاعر به عینیتی ملموس برای مخاطب برسد


 
 
 
 

 

 

تبادل لینک...
ما را در سایت تبادل لینک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : جعفرقاسمی montazer2 بازدید : 437 تاريخ : شنبه 15 / 7 ساعت: 23:27