او هم از من انتظار دارد

ساخت وبلاگ
همیشه نشسته ایم و پشت سر هم برایش «باید» یافته ایم. لیست بلند بالایی از «باید» ها ساخنه ایم تا او بیاید و همه شان را به تنهایی بر دوش بکشد و تمام دردهای جامعه ی بشری را به تنهایی مداوا کند و تمام انتظارات مارا برآورد.
هروقت از دنیا خصته میشویم، هر وقت مشکلی آزارمان میدهد، فارغ از اینکه چقدر بزرگ یا به کجا مربوط باشد، آهی میکشیم و میگوییم «آقا می آید و همه مشکلات را حل میکند»، « آقا که آمد باید فلان شخص را فلان کند»، « آقا که آمد باید این کار را اینطور درست کند» و هزاران جور جمله ی جورواجور دیگر.
هرچه فکر میکنم یادم نمی آید جایی به خودم گفته باشم « آقا از من چه انتظاری دارد؟»
خوب که فکر میکنم، میبینم ماشده ایم درست لنگه بنی اسرایئلی ها که به موسی یشان گفتند: «ما همین جا نشسته ایم؛ تو با خدایت برو و دشمنانت را ارض موعود بیرون کن؛ بعد ما می آییم و با آرامش در آن سرزمین زندگی میکنیم.»
انگار ما هم میخواهیم موسی یمان را که می آید تا نجاتمان دهد و از چنگال فرعون ها برهاند؛ تک و تنها، با خدایش به جنگ ها و سختی ها بفرستیم و منتظرش بمانیم تا با پیروزی برگردد و یک جهان پر از صلح و آرامش را تقدیممان کند.
آیا زمان آن نرسیده که از خود بپرسیم «او از من چه انتظاری دارد؟» شاید اگر اورا بشناسم، انتظاراتش هم برایم شناختنی میشوند:
* او منادی عدالت است؛ پس از من انتظار دارد، در سرزمین کوچک زندگی خودم، به هیچ کس ظلم نکنم، حتی خودم.
* او میراث دار رسالت آخرین پیامبر است. پیامبری که آمد تا دست بشر را در دست سعادت و پرواز بگذارد؛ پس از من انتظار دارد دستم را از دست سعادت بیرون نکشم و به او پشت نکنم و از مسیر رسالت دور نشوم.
* او امام قیام است؛ پس از من انتظار دارد آماده قیام باشم و گوش به زنگ حادثه. نه اینکه جمعه هایم را در تب و تاب دنیا در رختخواب فراموشی و بیخیالی به ظهر بسپارم و حتی به نوای ندبه ای دلم را به صدای شیهه ی اسبی و چکاچک شمیشیری وعده ندهم.
* او امام تکامل بشریت است؛ پس ار من انتظار دارد در جاده تکامل و صعود راه بسپرم نه در بیراهه ی نقصان و نزول.
* او ساقی زلال ترین آب آفرینش است؛ پس از من انتظار دارد پیاله کوچیکم را از گندابه ی هر بیغوله ای پر نکنم و به آلودگی هر فرهنگی در نیالایم.
* او امام حکمت و آگاهی و بصیرت است؛ پس از من انتظار دارد از چشمه های حکمت های آسمانی بنوشم وسرافراز آگاهی های متعالی باشم و هر گام زندگی ام را با بصیرتی شایسته پیروان او بردارم. میدانم؛ همه این ها شوخی هستند. همه ی این ها از دست من بر می آیند. اما نمیدانم چرا این حال و هوای بنی اسرائیلی اینقدر به مزاقمان خوش می آید؟!
شاید حق مان است که ما هم مثل بنی اسرائیل، این همه سال در بیابان های دنیای مادی سرگردان شده ایم و به سرزمین موعود، به مدینه ی فاضله ی مهدوی راه مان نمیدهند! نمیدانم تا کی در ایم حالا و هوا می مانیم؛ اما میدانم تا خودمان نخواهیم و ندانیم که چه باید بخواهیم، تا دنیا دنیاست، بشر روی آرامش را نخواهد دید.


یا علـــــــــــــــــــــــــی حیـــــــــــــــــــــــــــــــدر مدد (اختصاصی)
تبادل لینک...
ما را در سایت تبادل لینک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : جعفرقاسمی montazer2 بازدید : 452 تاريخ : شنبه 15 / 7 ساعت: 23:27